کوچه های باران خورده

گیرم در کنار همین شبهای دراز دیوانه و مسخ شده پنجره ام باز و دست و چشم خشک شده به راهبه کوچه ای که رهگذرانش هی می آیند و هی میروند - بمیرم -کدام ستاره و ماه در آسمانروبند سیاه برچهره اش میزند !!؟؟؟کدا کوچه های باران خورده ...

امشب که شب تولد من است

با من برقص

همچون آتشی بر تن چوب ...

در پیج اینستاگرامم در خدمت دوستان هستم

hamid_askari_52@

کوچه های باران خورده ...

خلوت جائیست 

که یاد تو می پیچید دور تنم

همچون پیچکی که آرام قد میکشد 

در جان درخت...

کوچه های باران خورده ...

می پوشم ردای خود را

مردی خسته در کافه های شهر

پشت میزی نشسته کام در کام آخرین نفس...

سیگار پشت سیگار

کافه چی بیاور آن قهوه قجری را

شاید در آخرین نفس

رخ او _ته فنجان ببینمش...

کوچه های باران خورده ...

پائیز دارد می رسد، میدانی !!!

گاهی خبر بگیر از من

هوای حوصله ام ابریست

خبر بگیر از من...

همنفس که نمی شوی با من، می دانم...

بیا و گاهی همسفر شو بامن...

کوچه های باران خورده ...

دیریست که مرده ای در یاد من

از همان زمانی که هزاران دروغ از تو

در انفجار خاطره هایت 

در ذهن من تورا آه کشید 

کوچه های باران خورده ...

از کدام ثانیه
از کدام دقیقه گله کنم 
که دیریست
بر گونه های خیسم
نه نوازش نگاهیست از تو...
نه رد مهربانی صدایت...
و نه عشق بازی قمری های روی ایوان...
گله ای نیست اگر روزگاری
چشم در چشم هم 
حتی مرا دیگر به یادت نیاوری
دلخوشم به این که 
تنها از تو خراش قلبی مانده
و تک خطی به یادگار 
از روزگارانی که برای
_دوست داشتنم _ دل دل کردی

 

کوچه های باران خورده ...